این خیلی زجرآوره که به خودت بگی "به محبت دل نبند". خیلی سخته که خودت رو قانع کنی باید فراموشش کنی، رهاش کنی، بزرگ شی، زندگی کنی، خسته بشی، بمیری.
باید خیلی تنها باشی که خودت رو موعظه کنی، خودت رو پای میز بازجوبب بکشی، برای خودت حکم بدی و طناب دار رو دور گردن خودت بندازی.
آدمای پنجاه و دو هرتزی زیادن. فقط کافیه بهشون نگاه کنید. چندوقت پیش یه داستان نوشتم که حالمو خیلی بد کرد. هیچی حس نمیکردم بجز تنهایی، پس فکر کردم ایدهی خوبی باشه که یکم از تنهاییم بگم و سبک شم. اما سبکتر نشدم که هیچ، جوری بدتر شدم که هنوزم هیچی حس نمیکنم. اون موقع حداقل حس میکردم تنهام، اما الان...
فقط اومدم تا شماها حس تنهایی نداشته باشید.